کد مطلب:35478 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:236
جهاد است در سوی لطف خدا كسانی كه در بندگی مخلصند زره، پیرهن گشته سرباز را جوانمرد فعال خونگرم راد لباس شرافت بود در جهان چنین مرد دیندار گلگون كفن ولی خانه اش شد به دیگر جهان شب و روز دعوتگرم از شما ولی این دم گرم من، بی ثمر هم اكنون دگر ره سخن سر كنم [صفحه 79] مگر خون افسرده جوشد به كار كه خوار است در چشم اهل جهان چه بیهوده قومی شما بوده اید هزاران بهانه نمودید سر كسی كو كند خو به تن پروری مذلت بود سهم او بی درنگ هم اینك معاویه حیله باز شما را چو خرگوش گیرد به خواب چه دارید دیگر شما انتظار كه حسان بكری، دلیر و رشید دگر مرزداران ما سر به سر در آن شهر با قتل و غارت، شدید شنیدم كه در فتنه ی شامیان كه اقوام دیگر بدان شهر در ز خونخواری نانجیبان شام نه ز اقوام بیگانه جان برده اند گلوبند و گوشوار زنان پس از غارت و قتل، مست غرور غریبست آنان كه بر باطلند و لیكن شما غافلید از دفاع گر از خجلت و شرم اكنون شما بدین سان كه رای سكون كرده اید بپیچیده هر دفعه، سر از بسیج زمستان بهانه است سرما و سوز شگفتا ز گرما و سرما به جان چگونه به پیكار در می شوی ندارید از خوی مردی نشان [صفحه 80] شبیه اید بر نوعروسان به بزم شما چون عروسان حجله نشین ز گرما و سرما به رنج اندرید به ظاهر چو مردان و گندآوران سر نامداران گیتی مدار چو ناموس كشور به دست شماست الهی شود قلبتان مشتعل نبخشم شما را كه در روزگار ز فرمان من سركشی كرده اید ولی خلق بستند ننگ شكست چنین گفته گوینده ای نابكار اگر چه بود افسری تیزچنگ دریغا كه من بیست ساله جوان هم اكنون كه هستم به شصتم بهار چهل سال آری، چهل سال جنگ به عهد پیمبر به هفتاد جنگ عرب می شناسد علی (ع) را به كار ولی حیف سرباز در رنج و بیم [صفحه 81]
پس از پایان جنگ صفین، صلح موقتی بین امیرالمومنین (ع) و معاویه برقرار شد كه تا یك سال نیروی طرفین حق تجاوز به همدیگر را نداشته باشند، ولی سربازان معاویه كه در مرز متمركز شده بودند، به دستور افسران گاه و بیگاه به عراق حمله ور شده از قتل و غارت فروگذار نمی كردند و از سوی سپاه عراق حمله متقابلی در برابر تجاوزكاران انجام نمی گرفت. این خونسردی بر علی (ع) بسیار گران آمد و خطابه زیر را به منظور برانگیختن مردم در مسجد اعظم كوفه در برابر سرداران سپاه و اشراف عراق ایراد فرمود:
كه یزدان بدان در بود رهنما
از این درب رحمت گذر می كنند
بر اندام خونگرم باشد سزا
بپوشد چنین پیرهن در جهاد
حریر است در مینوی جاودان
به دنیا چو شمع است در انجمن
بهشت خدا مینوی جاودان
به پیكار در راه دین خدا
ندارد در آن سرد آهن، اثر
همی دعوت خود مكرر كنم
نباشید در زندگی شرمسار
كسی كو نبندد ره دشمنان
كه در خواری و شرم آسوده اید
گریزید با ننگ، زین رهگذر
شود خوار و ننگین به هر داوری
كه بگریزد از جنگ و ماند به ننگ
كند صید، خرگوش با حرص و آز
شب و روز بر ظلم دارد شتاب
كه شد شهر انبار، نابود و خوار
بود كشته با حیله ی آن پلید
شهیدند یك باره زین رهگذر
همه ملك انبار در خون كشید
نه تنها بود كشته از مومنان
بسی كشته گشتند زین رهگذر
بسی كشته شد مردم نیكنام
كه زیور ز دست زنان برده اند
ربودند و هم جامه از این و آن
از آن مرز پر درد گشتند دور
چنان خیره، گستاخ و سنگین دلند
ندارید فرمان ما را مطاع
بمیرید بر خاك باشد روا
دل پیشوا پر ز خون كرده اید
ز نامردمیها و با عذر، هیچ
ز گرما بود شكوه اندر تموز
بترسی چه سازی تو با دشمنان
ز سرما اگر دربه در می شوی
نبردید بویی ز گردن كشان
نباشد كسی از شما مرد رزم
نباشید مردان آورد و كین!
به میدان پیكار چون بنگرید؟
ندارید اما ز مردی نشان
به مرز وطن هست چونان حصار
دگر بیم از دشمنان نابجاست
كه خوردم ز دست شما خون دل
نمودید نام مرا لكه دار
هزیمت گرفتید و سر خورده اید
به پای من، ای مردم خوار و پست
علی (ع) هست فرماندهی استوار
و لیكن ندانسته آیین جنگ!
چو بودم به پیكار، بستم میان
به پیكار و كین گشته ام تازه كار
نمودم در این مرزها بی درنگ
گشودم در قلعه ها بی درنگ
كه از جان دشمن برآرد دمار
فداكاری ما نماید عقیم
صفحه 79، 80، 81.